در اواخر سال 1994، اسرائیل توافقنامهی اسلو را با سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رساند. توافق نامهای که قرار بود منجر به برپایی تدریجی کشور فلسطین [البته تنها در بخش کوچکی از کل فلسطین!] شود. اسرائیل توافقنامهی صلحی هم با اردن منعقد کرد. اما پیشرفت در مسیر [مذاکرات] سوری-اسرائیلی (که منجر به توافقنامهای با لبنان شده و به اشغال جنوب لبنان خاتمه دهد) مسئلهی دور از دسترسی باقی مانده بود.
ماهیت مقاومت و طبیعت جنوب لبنان؛ مایهی استیصال اشغالگران
برای فرماندهان ارتش اسرائیل روشن شده بود که باید در رفتارشان با دشمنی که به خوبی، به شکل ویژه، و به صورت مستمر در صحنهی نبرد فعالیت میکند نگاهی دیگر در دستور کار قرار دهند. چارچوبهای منطقهی اشغالی ثابت بود، جابهجایی و انتشار سربازان [اشغالگر] به کندی صورت میگرفت و مراکز مقدم [اشغالگران] هم بر روی قلهی ارتفاعات واقع شده بود و خمپارهها و موشکهای دوشپرتاب یا انواع دیگر موشکهای حزب الله را به سمت خود جلب میکرد. گشتهای پیادهی هرروزه در جادههای اصلی و جادههای خاکی فرعی هم در معرض بمبهای کنارجادهای قوی و پیشرفتهی حزب الله قرار داشتند. جغرافیای جنوب لبنان هم با ارتفاعات صخرهای شدیدا شیبدارش و درههای تنگش اسرائیل را مجبور کرده بود که کاروان تانکهایش را [که در دیگر مناطق به کار میگرفت] به سکوهای توپخانهای که قدرت مانور کمی داشتند تبدیل کند. با شروع تاریکی شب، تانکها موضع ثابتی مشرف بر خطوط درگیری اتخاذ کرده و با استفاده از دوربینهای حرارتی، تحرکات کسانی که میخواستند وارد [آن محدوده] شوند را زیرنظر میگرفتند و هنگام طلوع آفتاب، [با ادامه مسیر] به جاهایی که پوشش حمایتی بهتری داشت نقل مکان میکردند.
[کاپلینسکی]
کاپلینسکی، فرمانده تیپ [ویژه] گولانی میگوید: «ما ارتش قویای بودیم ولی توانمندیهای درست برای مواجهه با جنگ چریکی نداشتیم. حزب الله سازمانی است [که از تجربیات،] درس میگیرد. آنها بعد از هر عملیات از رزمندهها سوال و جواب میکنند. آنها توانمندیهای اطلاعاتی خوبی داشتند. در آن روزها ما در دست آنها شبیه اسباببازی بودیم. ما به روش تاکتیکی کندی فعالیت میکردیم و آنها جابهجاییهای ما را بررسی میکردند.» (گفتگو با نویسندهی کتاب، 21 اکتبر 2007)
تاسیس واحد فوق ویژه ایگوز برای مقابله با جنگ چریکی حزبالله
در فوریه سال 1995، امنون لیپکین شاحاک (رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل) از کاپلینسکی خواست یک واحد جدید ضد جنگ چریکی تاسیس کرده و آن را تحت فرمانده تیپ گولانی در منطقهی فرماندهی شمالی قرار دهد. واحد جدید «ایگوز» نامیده شد که در زبان عبری به معنای مقابله با جنگ چریکی است.
[امنون لیپکن شاحاک]
ایگوز تنها واحدی بود که مشخصا و به طور ویژه تاکتیکهای جنگ چریکی را آموزش دیده بود تا با حزب الله بجنگد، درحالیکه دیگر واحدهای نیروهای ویژه ارتش اسرائیل (که برخی از آنها به صورت منظم در جنوب لبنان منتشر شده بودند) چنین نبودند.
کاپلینسکی به یاد میآورد: «شاحاک با من تماس گرفت و گفت: "سه ماه وقت داری که یک واحد ویژه درست کنی." ما هم از همهی واحدهای پیاده تعدادی نیرو به همراه فرماندهان خوب و اشخاصی با فکر باز انتخاب کردیم و تاکتیکهایی کاملا جدید را در مناطقی که شبیه جنوب لبنان بود به آنها آموزش دادیم.»
نیروهای واحد ایگوز که مرکز آن در کریات تیفون در نزدیکی حیفا قرار داشت، تحت چند هفته آموزش سری قرار گرفتند تا برای جنگیدن در بین پوشش گیاهی جنگلی و در کوهستان و در تپههای دارای شیب تند در جنوب لبنان آماده شوند.
اولین نیروها [برای عضویت در ایگوز] از واحدهای ویژهی دیگر نظیر ساییریت میتکال و تیپ چترباز شناسایی، و شایطیت 13 انتخاب شدند. (شایطیت 13 گروهی بود مترادف نیروهای عملیات ویژه در نیروی دریایی آمریکا یا دستهی قایقسوار ویژه در ارتش بریتانیا).
در آن برهه، بعد از آموزش دیدن عملیاتهای ویژه، اولین دسته از نیروهای ایگوز در زمانی نسبتا کوتاه آماده شده بودند تا وارد عمل شوند. اما امروزه نیروهای تازهوارد به ایگوز 14 ماه آموزش میبینند و دورههای آموزشی تخصصی آنها فرود آمدن با چتر، و جابهجایی هوایی نیروها، و شنا همراه با تاکید بر استتار و مهارتهای اساسی برای فعالیت مخفيانه را شامل میشود.
تضعیف روحیه در ارتش اسرائیل و سر باز زدن نیروها از فعالیت در منطقهی پرخطر جنوب لبنان
این واحد سری در جولای 1995 آماده بود تا وارد عمل شود و به سرعت نیز در ماموریتهایی در منطقهی اشغالی و حتی ماورای منطقهی اشغالی مشارکت کرد. ولی تعداد کشتههای ارتش اسرائیل همچنان بالا میرفت. مثلا در سال 1995، 23 نظامی اسرائیلی در جنوب لبنان کشته شدند که دو نفر بیشتر از آمار کشتههای سال قبل بود. 99 نظامی هم زخمی شدند.
نظامیانی که در منطقهی اشغالی خدمت میکردند روحیهی خود را از دست میدادند چون نسل قبلی آنها که در منطقهی اشغالی فعالیت کرده بودند، پیش از عقبنشینی به کمربند مرزی، ترسهایشان را به آنها منتقل میکردند.
در اوایل سال 1995 یک واحد چترباز ارتش اسرائیل منحل شد. دلیل انحلال برمیگشت به اینکه تعداد زیادی از سربازان این واحد، پس از آنکه فهمیده بودند به عنوان آخرین ماموریتشان پیش از پایان خدمت اجباریشان در ارتش اسرائیل به لبنان اعزام خواهند شد، از فرماندهشان خواسته بودند ماموریت دیگری به آنها موکول کند. فرمانده خشمگین هم خطاب به سربازها گفته بود «شما لیاقت آب دهن یک میمون مرده را هم ندارید» و بعد واحئد را منحل کرده بود. (دِ ایندیپندنت، 18 می 1995)
ترور رابین، جانشینی پرز، زمینهی انتخابات سراسری در اسرائیل در سایهی نامنیبرای صهیونیستها
در پاییز سال 1995 مذاکرات اسرائیلی سوریه به بن بست رسید. در چهارم نوامبر، اسحاق رابین به دست یک تندروی یهودی که از صفوف مردمِ تجمع کرده [در یکی از مراکز] تل آویو بیرون آمد [ و به سمت او شلیک کرد] کشته شد. شیمون پرز به جای رابین نخستوزیر شد و مذاکرات صلح با سوریه در ماه بعد از سر گرفته شد.
[ایگال عمیر، قاتل رابین]
پرز امیدوار بود بتواند پیش از انتخابات سراسری در اسرائیل (که قرار بود در اکتبر 1996 برگزار شود) با سوریه به توافقی دست پیدا کند. انتخابات پیش رو، فرصتی برای اسرائیل بود که تصمیم بگیرد که آیا میخواهد تلاشها برای رسیدن به صلحی منطقهای، در دوران نخستوزیری پرز [با پیروزی حزب کار در انتخابات] ادامه یابد یا آنکه ترجیح میدهد روش محتاطانهتر و با دادن امتیازات کمتر در دوران بنیامین نتانیاهو، رقیب پرز و رهبر حزب لیکود، در پیش گرفته شود.
رهبر حزب حاکم «کار» [شیمون پرز] با توجه به همدلیای که در نتیجهی ترور رابین به وجود آمده بود، در نظرسنجیها چندین گام از رقیبش جلوتر بود اما پرز، این سیاستمدار حرفهای، [...] متوجه میشد که افکار عمومی اسرائیل اطمینان ندارد که او به اندازهی کافی در بحث محافظت از امنیت ملی قوی باشد.
پس از ترور سازندهی بمبهای حماس [شهید یحیی عیاش] در ژانویهی 1996(که اهمیت فراوانی داشت)، اسرائیل با چهار عملیات استشهادی کُشنده طی 8 روز مواجه شد که منجر به کشته شدن تقریبا 60 اسرائیلی و زخمی شدن تعدادی بیشتر گردید.
[شهید یحیی عیاش]
حزب کار که در نظرسنجیها پیش بود شروع به افت در نظرسنجیها کرد چون رأیدهندگان خشمگین و وحشتزده، به دلیل ناتوانی پرز از متوقف کردن انفجارها، او را گناهکار میدانستند. اسدِ دائما محتاط هم برای افزودن به مشکلاتی که پرز به آن دچار شده بود، در امضای توافق صلح با اسرائیل تعجیلی نشان نداد چون این مسئله میتوانست پیروزی پرز در انتخابات و نخستوزیر شدنش را تضمین کند.
درحالیکه اسد به ادامهی مذاکرات با اسرائیلیها راغب بود، درخواست پرز برای دیدار با خود را رد کرد. پرز خشمگین، تاریخ اجرای انتخابات را عقبانداخته و به ماه می موکول کرد و برداشتن گامهایی برای تقویت مذاکرات سوری اسرائیلی را به بعد از انتخابات موکول نمود.
مشکلات پرز در جنوب لبنان و افزایش تلفات صهیونیستها
نخستوزیر آمادهبهرزم اسرائیل، در جنوب لبنان هم با مشکلات جدی مواجه بود. حزب الله در اواسط ماه فوریه و مارس، عملیاتهایش را در منطقهی فعالیت یونیفل گسترش داد، به نحوی که در سه ماه نخست این سال، بیش از 200 حمله ثبت شد. از جمله دو عملیات که شامل حملهی همزمان به چند پایگاه ارتش اسرائیل و ارتش لبنان جنوبی بود.
[شیمون پرز]
در ماه مارس، تعداد تلفات ارتش اسرائیل پس از یک سلسله کمین، رو به افزایش گذاشت. در چهارم مارس، 4 [نظامی] اسرائیلی در درگیری با گروهی از رزمندگان حزب الله در مرز بخش میانی منطقهی اشغالی کشته شده و 9 تن دیگر زخمی شدند.
قضیه از این قرار بود که یک گروه از نیروهای حزب الله برای یک گشتی ارتش اسرائیل در نزدیکی مرز کمین گذاشته بودند و در پی آن، اسرائیلیها شروع به تعقیب این گروه کردند اما نیروهای حزب الله در حال فرار [ظاهری]، نظامیان اسرائیلی را به دل یک دسته بمبهای کارگذاشته شده در کنار جاده کشیدند و یک گروه دیگر کمینکرده از نیروهای حزب الله، بمبها را منفجر کردند.
در کمینهای جداگانهای هم که در روزهای بعدی سر راه [نظامیان] ارتش اسرائیل گذاشته شد، یک نظامی دیگر کشته شده و 12 تن دیگر زخمی شدند.
در اواسط ماه مارس، علی اشمر (یکی از زمندگان حزب الله که در آن برهه، تازه مدتی بود مطرح شده بود) به همراه دو رفیقش به داخل بخش میانی منطقهی اشغالی نفوذ کرده و تا مرز روستای رب ثلاثین در نزدیکی مرز پیش رفتند. در آنجا، اشمر داخل چاهی پنهان شده و دو رفیقش به بیرون منطقهی اشغالی برگشتند. سه روز بعد، اشمر (که به واسطهی صورت گردش در بین نیروهای حزب الله به «ماه شهادتطلبان» معروف است) از چاه بیرون آمده و خود را در کنار یک کاروان ارتش اسرائیل منفجر کرد که منجر به کشته شدن یک افسر [اسرائیلی] شد.
[شهید علی اشمر]
قتل غیرنظامیان در روستای یاطر توسط صهیونیستها و عکسالعمل حزبالله
در 30 مارس، ارتش اسرائیل در روستای یاطر به سمت سه کارگر لبنانی که در حال تعمیر یک منبع آب بودند یک موشک ضد تانک شلیک کرد که در نتیجه دو تن از آنان کشته شدند. حزب الله در پاسخ، 20 موشک به اسرائیل [فلسطین اشغالی] پرتاب کرد. پرز فردای آن روز اعتراف کرد که رفتار ارتش اسرائیل «اشتباه» بوده است. اما ضرر رخ داده بود و از بالا رفتن تعداد تلفات در ارتش اسرائیل روشن بود که حزب الله و اسرائیلیها به سمت درگیری دیگری پیش میروند.
تیمور گوگسل، سخنگوی رسمی یونیفللإ که تحولات در جنوب لبنان را با نگرانی فراوانی دنبال میکرد به یاد میآورد: «مسئلهی آمار، مدام برای من مطرح و جلوی چشمم بود. هر وقت عدد بزرگ و غیرمعمولی از تلفات [در صفوف ارتش اسرائیل] به وجود میآمد، چشمها به سمت اسرائیل یا به سمت حضور اسرائیلیها در لبنان متوجه میشد. و اطر این تلفات در مدت زمانی کوتاهی به وجود میآمد، این امکان وجود میداشت که اسرائیلیها دست به عکسالعمل تند و سختی بزنند. ... تعداد بسیار زیادی از تلفات در یک برههی زمانی کوتاه، معنایش درىسرهای فراوان [در ایام پیش رو] بود.» (گفتگو با نویسنده، 24 ژانویهی 2002)